منوی دسته بندی
  • ×
    مدادشمعی جادویی سنگی 1 × 165000 تومان

مجموع: 165000 تومان

مشاهده سبد خریدتسویه حساب

کتاب من احمق

100000 تومان

من احمق داستان دختری به نام بیتا است. بیتا سال‌هاست خارج از ایران با همسر ایتالیایی‌اش زندگی می‌کند. تااینکه دست سرنوشت او را به وطن باز می‌گرداند. چه اتفاقاتی باعث می‌شوند بیتا پس از سال‌ها به ایران برگردد؟ بیتا بعد از برگشت به ایران دچار چه مشکلاتی می‌شود؟ آیا می‌خواهد در ایران بماند؟

آنچه در ذهن بیتا می‌گذرد شاید همان دغدغه‌ای باشد که در ذهن برخی از زنان ایرانی است.

1 در انبار

دسته: ,

توضیحات

بخشی از کتاب من احمق

«از خواب که بیدار شدم، شکمم می‌گفت صبح زیبایی را شروع نکرده‌ام. صداها زیاد بودند. صدای حرکت عقربهٔ ثانیه‌شمار ساعت شماته‌دار روی دیوار پذیرایی زیاد بود. از یک عقربهٔ نازک و قرمزرنگ آن‌همه سروصدا بعید بود! انگار می‌خواست فریاد بزند که دارد می‌گذرد. نیازی نبود… من به زمان‌بندی دقیق عادت کرده بودم.

ده دقیقهٔ بعد، صدای دوش آب حمام کوچک داخل‌اتاق خواب زیاد بود. انگار می‌خواست همه بدانند یک نفر دارد دوش می‌گیرد.

به فاصلهٔ پانزده‌دقیقه بعد از قطع شدن آن صدا، صدای جوشیدن آب داخل کتری روی اجاق آشپزخانه زیاد بود. تمام این صداها در سکوت من با خودم، زیادی زیاد بودند!

«من» همیشه عادت داشتم آواز بخوانم و کار کنم یا با کسی حرف بزنم، حتی اگر به قیمت بیدار کردن کسی در آن وقت صبح باشد. همچنین عادت داشتم ایمیل‌هایم را صبح‌ها چک کنم و قبل از نوشتن پاسخ‌ها، آن‌ها را بلند برای خودم بخوانم.

از نقد کردن وحشیانهٔ برنامه‌های احمقانهٔ تلویزیون برای خودم و با صدای بلند لذت می‌بردم و خودم به خودم احسنت می‌گفتم.

مدت زیادی نبود که به زندگی به شیوهٔ فیلم‌نامه‌های سریالی عادت کرده بودم. آخر در سریال‌ها همیشه باید یک نفر حرف بزند، حتی با خودش. صداها در تلویزیون واقعی هستند، اما شنیدن صدای عقربهٔ ساعت و آب سرازیر از دوش و کتری جوشیده شده تا ته، طبیعی نیستند. اصلاً چند نفر در دنیا روزانه به این صداها گوش می‌دهند و حواس‌شان هست که در عین حال غصه بخورند؟ من نمی‌توانم… یا باید گوش کنم یا غصه بخورم… و من مدتی بود راه دوم را انتخاب کرده بودم!

پس این صداها اضافه بودند.

چمدانم را برای بار آخر چک کردم. احتمالاً کارم بی‌مورد بود، ولی من انجامش دادم؛ چون مضطرب بودم. برعکس تمام آدم‌های معروفی که مدعی هستند در زمان اضطراب به موسیقی گوش می‌دهند، در مورد من احتمالاً آخرین راهکار به شمار می‌رفت؛ هرچند تقریباً مطمئن بودم تمام آدم‌های معروف، در مصاحبه‌هایشان، چیزی جز حرف مفت نمی‌زنند. کدام احمقی حاضر می‌شود واقعیت زندگی‌اش را برای یک مشت احمق دیگر که به آن اهمیت می‌دهند، جار بزند؟!

اما خوش به حال‌شان!

احمق‌هایی که دربارهٔ سگ دوران کودکی‌شان که در اثر ضربهٔ خودشان بر سر آن طفلک، مرده است، در مصاحبه‌هایشان می‌گویند و خاک‌برسرهایی که برای خواندن و دیدن این مصاحبه‌ها پول نمی‌دهند و وقت می‌گذارند، صاحبان اصلی یک زندگی واقعی هستند. آن‌ها به ما می‌گویند چه بپوشیم، چه بخوریم، با چه آهنگی چطور برقصیم، آخر هفته‌ها دهان‌مان چه بویی بدهد و از دوست‌پسرهایمان توقع چه سایز الماسی برای انگشتر روز رؤیایی‌مان داشته باشیم؛ حتی با بی‌شرمی به ما یاد می‌دهند چطور سینه‌هایمان را بزرگ‌تر و موهایمان را روشن‌تر کنیم؛ اما خب این احمق‌های لاغرمردنی صاحب خیلی چیزها هستند.»

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کتاب من احمق”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *